هرگز به باغ دهر گيائي وفا نکرد

شاعر : خاقاني

هرگز ز شست چرخ خدنگي خطا نکردهرگز به باغ دهر گيائي وفا نکرد
پيراهني ندوخت که آخر قبا نکردخياط روزگار به بالاي هيچ کس
نردي نباخت چرخ که آخر دغا نکردنقدي نداد دهر که حالي دغل نشد
کخر چو صبح اولش اندک بقا نکردگردون در آفتاب سلامت کرا نشاند
کايامشان چو نعش يک از يک جدا نکردکي ديده‌اي دو دوست که جوزا صفت بدند
ديدم به چشم خويش که در عهد ما نکردوقتي شنيده‌ام که وفا کرد روزگار
خود را نواله‌ي دم اين اژدها نکرددهر اژدهاي مردم خوار است و فرخ آنک
چشم خلاص داشت سفينه‌ش وفا نکردبس کس که اوفتاد در اين غرقه گاه غم
هرگه که خواست رفت حريفش رها نکردآن مهره ديده‌اي تو که در ششدر اوفتاد
کو درد چشم جان تو را توتيا نکردخاقانيا به چشم جهان خاک درفکن